هکشر و اوهلین دو اقتصاددان سوئدی بر خلاف نظریه مزیت نسبی ریکاردوکه بازدهی عوامل تولید را مبنای مزیت در تجارت بینالملل میداند، فراوانی و وفور عوامل تولید راعامل اساسی در برقراری تجارت بینالملل میدانستند. نظریه هکشر ـ اوهلین بر تفاوت در موجودی عوامل و شدت کاربرد عوامل تولید در هر کشور استوار است. براساس نظریه هکشر- اوهلین هر کشور در کالایی مزیت نسبی دارد که عوامل تولید آن کالا به طور نسبی در آن کشور به وفور یافت شوند. به طور کلی اختلاف موجودی عوامل و شدت کاربرد عوامل تولید، باعث اختلاف در قیمتهای نسبی و به وجود آمدن تجارت بینالملل، خواهند شد.
اوهلین با استفاده از مقالهای که استادش الی هکشر نوشته بود به این نظریه رسید که هم تجارت ناحیهای و هم تجارت بینالمللی وسایلی هستند که به کمک آن مبادله کالاها و خدمات تولید شده توسط عوامل تولید صورت میگیرد، زیرا که خود این عوامل قابلیت جابهجایی چندانی ندارند و مثلا زمین یا منابع زیر زمینی مانند نفت و.. اساسا قابل جابهجایی نیستند. بنابراین، قیمتهای نسبی در مناطق جغرافیایی مختلف بستگی دارد به کمیابی نسبی عوامل تولید در این مناطق. نظریه هکشر- اوهلین که تا حدی برگرفته از مقاله هکشر بود، نشان داد که حتی اگر فناوری تولید در ملتهای مختلف با هم یکسان باشد، باز هم ممکن است تجارت خارجی صورت گیرد و بازهم اختلاف قیمت وجود خواهد داشت به این منظور تنها کافی است که عرضه عوامل تولید از قبیل نیروی کار، سرمایه و زمین در بین ملتها متفاوت باشد. نقطه آغاز نظریه اوهلین این است که یک کشور در صورتی صادرکننده کالایی میشود که نسبتا میزان بالایی از عوامل تولید را در مقایسه با تقاضای داخلی در حالت فرضی بدون تجارت بینالملل داشته باشد. برای مثال اگر زمین در استرالیا فراوان باشد و نیروی کار در انگلستان، انتظار میرود که استرالیا به صادرکننده کالاهایی مانند پنبه که در تولیدشان به زمین بیشتری نیاز دارند، تبدیل شود و انگلستان به صادرکننده کالاهایی مانند منسوجات که در تولیدشان نسبتا به نیروی کار بیشتری نیاز است مبدل شود.
یکی از قضایای حاصل از نظریه هکشر-اوهلین، یکسانسازی قیمت عوامل تولید است به این مفهوم که تجارت خارجی تا جایی که قیمت عوامل تولید در کشورهای مختلف با هم برابر شود، ادامه مییابد. برای مثال وقتی که استرالیا شروع به صادرات کالاهای با زمینبری بیشتر میکند، تقاضا برای زمین نسبت به نیروی کار افزایش مییابد و قیمتهای زمین افزایش مییابد، این در حالی است که کالاهای با نیروی کار بیشتر در انگلستان موجب افزایش دستمزد نسبت به قیمت زمین میشود، بنابراین تجارت کالاها موجب میشود تا به جای جابهجایی عوامل تولید در بین کشورها، قیمت عوامل تولید تحت تاثیر قرار گیرد. در این حالت، تجارت کالا جایگزینی برای جابهجایی عوامل تولید است. استنتاج دیگر از نظریه اوهلین این است که تعرفهها بر کالاهایی که کاربری بیشتری دارند، مانند منسوجات بر توزیع درآمد به نفع نیروی کار در کشور واردکننده تاثیر میگذارد، در حالیکه تعرفه بر کالای سرمایهبر مانند فولاد بر توزیع درآمد به نفع صاحبان سرمایه تاثیرگذار است. به خوبی می توان از نظریات هکشر-اوهلین متوجه شد که برای توزیع درآمد عادلانه تر در جامعه باید صنایع کاربر، صنایعی که بیشتر به نیروی کار نیاز دارند تا عوامل سرمایه ای مانند زمین، توجه کرد.
آزمون تجربی نظریه هکشر-اوهلین در ایالات متحده توسط واسیلی لئون تیف به کشف "پاردوکس لئون تیف" منجر شد، زیرا طبق نظریه هکشر-اوهلین عوامل تولید در اقتصاد آمریکا به سمت صنایع سرمایه بر گرایش دارند در حالیکه در واقعیت اکثر صنایع این کشور کاربر می باشند، نتایج آزمون لئون تیف در کالاهای صادراتی و وادراتی ایالات متحده در مقیاس یک میلیون دلار نشان داد که کالاهای وارداتی به این کشور 30 درصد بیشتر از کالاهای صادراتی از آمریکا سرمایه بر هستند! این نتیجه گیری با آنچه نظریه هکشر-اوهلین می گفت مغایرت داشت برای تفسیر این معما تلاش های زیادی توسط لئون تیف و سایرین صورت گرفت، یکی از پاسخ هایی که برای تناقض لئون تیف ارائه شده است اینکه بالا بودن کیفیت آموزش در دانشگاه های ایالات متحده، مهاجرت گسترده نخبگان از سراسر جهان به این کشور باعث شده که آمریکا علارغم داشتن عوامل تولید سرمایه ای از قبیل زمین و منابع طبیعی به یکی از بزرگ ترین منابع نیروی کار ماهر و دانشمند در جهان تبدیل شود و نیروی کار آمریکا سه برابر کارآمدتر یا ماهر تر از نیروی کار در بقیه نقاط جهان باشد و در نتیجه شرکت های دانش بنیان زیادی در این کشور شکل بگیرند و در عین حال دستمزد نیروی کار هم در این کشور بالا باشد. بنابراین اگر نیروی کار برحسب واحدهای کارایی (با ضرب کردن نیروی کار آمریکا در سه) محاسبه شود، در این صورت آمریکا در واقع نیروی کار فراوان تری نسبت به بقیه جهان دارد اگرچه بعدها لئون تیف این تفسیر را قانع کننده ندانست زیرا این امر در مورد بهره وری سرمایه امریکا نیز صادق است ولی محققین بعدی بر مفهوم " توسعه انسانی" انگشت تاکید نهادند. شاید اصلی ترین علت بروز معمای لئون تیف عدم تفکیک دقیق بین سرمایه فیزیکی(نظیر ماشین آلات، ساختمان، زمین و..) و سرمایه انسانی بود، سرمایه انسانی شامل آموزش، بهداشت، افزایش مهارت کارگران و تحقیق و توسعه است که در جای خود باعث افزایش بهره وری نیروی کار خواهد شد. محدودیت های تعرفه ای آمریکا عامل مهمی دیگری در ایجاد معمای لئون تیف بود، تعرفه چیزی جز وضع مالیات بر کالاهای وارداتی نیست، لذا وضع تعرفه باعث کاهش واردات و تشویق تولید کالاهای جانشین واردات خواهد شد از قضا در آمریکا بشترین حمایت ها متوجه صنایع کاربر بوده و این این موجب تغییر الگوی تجارت شده و کاربر بودن کالاهای وارد شده به آمریکا را تحت تاثیر قرار داده است لذا تاحدودی معمای لئون تیف حل شد.
طی دهه های اخیر کالاهای ارزان قیمت چینی سهم عمده ای از بازار مصرفی کـشورهای مختلـف و از جملـه ایـران را بـه خـود اختصاص داده اند. یکی از سؤالات مطرح در این زمینه این است که علل و عوامل مؤثر بر پایین بودن قیمت کالاهای چینی کدامند؟ یکی از فرضیات مطرح برای پاسخگویی به این پرسش، بهره برداری چین از مزیت نسبی نیروی کار ارزان و فراوان در زمینه تولید و صدور کالاهای کاربر توسط این کشور است. رشد سریع صادرات چین در سه دهه اخیر، با استفاده از نظریه هکشر- اوهلین قابل توجیه است. باتوجه به نظریه هکشر-اوهلین می توان متوجه شد که این کشور به علت داشتن جمعیت فراوان و نیروی کار ارزان در تولید کالاهای صنعتی بر کشورهای دیگر جهان مزیت نسبی دارد. هرچند بسیاری از اقتصاددانان معتقدند که چین برای توسعه بازارهای صادراتی اش از نوعی دامپینگ، کاهش مصنوعی ارزش پول ملی، اعطای یارانه های گسترده به تولید و صادرات استفاده کرده و ریشه جنگ تجاری اخیر دولت آمریکا و چین همین مساله بوده است. البته فرضیه اصلی بر خلق مزیت نسبی در زمینه تولید و صادرات کالاهای کاربر این کشور تاکید دارد، قائلان به این فرضیه بر این واقعیت انگشت می گذارند که گرچه چین از سالها قبل دارای نیروی کار فراوانی بوده است اما فقط از سال 1979 به بعد و به دنبال اعلام سیاست درهای باز اقتصادی و آزاد سازی تدریجی اقتصاد توانست از این مزیت نسبی خود به نحو موثر استفاده کند به این ترتیب چین توانست با حرکت به سمت رقابتی کردن اقتصاد از طریق آزادسازی تدریجی اقتصاد و تعامل با اقتصاد جهانی، حجم عظیمی از سرمایه گذاری های خارجی را جذب کند و به این طریق برای ده ها میلیون نفر از نیروی کار خود شغل ایجاد نماید و بهره وری نیروی کار خود را نیز افزایش دهد.
نظریه هکشر و اوهلین برای کشورهایی که به دنبال ایجاد مزیت نسبی و رقابتی در تجارت بین الملل هستند بسیار حائز اهمیت است اکنون باتوجه به نامگذاری سال 1399 با عنوان "جهش تولید" لازم است که توجه بیشتری به بحث ایجاد یا شناسایی مزیت نسبی شود، اقتصاد ایران همواره در برابر تهدید واردات کالاهای صنعتی آسیب پذیر بوده از طرف دیگر با وضع تعرفه های تجاری مانع از واردات کالاهای صنعتی به کشور شده ایم که این امر نیز در بهره وری صنایع و عدم توفیق در شناسایی مزیت های نسبی کشور تاثیر گذار بوده است، با نگاهی به آمارهای صادرات محصولات غیرنفتی ایران می توان متوجه شد که عمده کالاهای صادراتی کشورمان از نوع معدنی، فولادی، پتروشیمی و میعانات گازی هستند، مشخص است که تولید این کالاها سرمایه بر بوده و از نوع کاربر نیست از طرف دیگر کالاهایی مانند پسته و زعفران و محصولات کشاورزی نیز سرمایه بر هستند و به میزان زمین قابل کشت می توان اینگونه محصولات را پرورش داد، در مقابل واردات کشورمان بیشتر محصولات صنعتی، ماشین آلات خطوط تولید و کالاهای اساسی است. تمام کشورهای جهان برای توسعه تولید و صادرات شان به شناخت مزیت نسبی نیازمند هستند با کمک نظریه هکشر-اوهلین می توان مزیت نسبی تولیدات یک کشور را تاحدودی تعیین کرد و یک استراتژی مشخص برای آن نوشت، باتوجه به نیروی انسانی تحصیل کرده و جمعیت جوان کشورمان در جهت اشتغالزایی و توسعه تولیدات صنعتی و صادرات لازم است به کسب و کارهای کوچک و متوسط که عمدتا از نوع کاربر هستند، توجه شود. شرکت های دانش بنیان بیشتر از هر صنعتی برای ادامه مسیر به نیروی انسانی متخصص و ماهر نیاز دارند لذا شرکت های دانش بنیان بیشتر به سمت صنایع کاربر گرایش دارند. برای تحقق شعار جهش تولید در کنار اشتغالزایی و توزیع درآمدی مناسب و جلوگیری از مهاجرت نخبگان و توسعه صادرات محصولات صنعتی لازم است مطالعات دقیقی در زمینه شناسایی مزیت نسبی باتوجه به وفور عوامل تولید طبق نظریه هکشر - اوهلین در کشور انجام شود.
محمد پورسردار
کارشناس اقتصادی
نظر شما