دشوار میتوان در ساختار فضای کسبوکاری که به شکل نظاممندی، شلخته و بیشکل است(! ) جهتگیری روشنی برای توسعه هدفمند و هوشمندانه یافت. درحالی که مویرگهای حیاتبخش نظام کسبوکار، تا دورترین کورهدهاتهای کشور نیز فروخزیده و جریان حیات اقتصادی را به سلولهای اجتماعی انتقال میدهند، اما نمیتوان کارکرد فعالانه این شریانهای اقتصادی را همچون قطعات بههم پیوسته یک پازل، در خدمت کالبدی واحد تصور کرد که تصویر کلی و ساختمان وجودی نظام کلان اقتصادی را متصور میشود.
تو گویی هنوز سلولهای حیات اقتصادی جامعه آنچنان که ضرورت وجود یکپارچه پیکره اجتماع است، به وحدتی شایسته و پیوندی عمیق دست نیافته و از مغز فرماندهی واحدی دستور نمیگیرند و در خدمت رسالت و ماموریتی مشخص نیستند. انگار حیات اقتصادی، هنوز در شکل یاختههایی منفرد و جدا از هم است که به ضرورت تکامل و رشدی که مستعد آن است، نائل نشده و درکی از قدرت این همبستگی و انسجام را تحصیل نکرده و بنابراین هنوز رقابت در سطح سلولی و یاختهای است!
درحالی که دنیا هر لحظه در حال زایش و تکثیر بنگاههای غولپیکر و شرکتهای بزرگ چندملیتی است که گاه حتی درآمدشان از GDP کشورهای نفتخیز نیز فراتر رفته و قدرتشان، کلانترین بودجههای عمرانی این کشورها را به چالش میکشند، در فضای کسبوکار داخلی، هنوز جنگ و جدالها در سطح خرد یا همان یاختههای کوچک و کمبنیهای است که حداقل انرژی ذخیره شده در وجودشان را نیز صرف مقابله با همتای داخلیشان میکنند و یگانه دغدغهای را که احساس نمیکنند، سایه سنگین پای رقیبی است که بر فراز سرشان سنگینی میکند و هرآئینه است که لگدمالشان کند!
تردیدی نیست که جهانیشدن تجارت و فرو ریختن مرزهای بینالمللی بازار، قواعد بازی متفاوتی را حاکم کرده که چندان با نظام حاکم بر فضای کسبوکار ما همخوانی ندارد؛ با این وصف، شعار «توسعه صادرات و توسعه بازار» برای تحقق یافتن، نیازمند بازیگرانی است که بتوانند در بازار جهانی ایفای نقش کنند؛ بازیگرانی که توان رویارویی با قدرتهای جهانی، چالاکی و چابکی لازم برای مبارزه کردن با رقبا و انعطاف و قدرت کافی برای سهمگیری از بازار جهانی را در خود پرورش داده و پشتوانه کافی برای پاسخگویی مداوم به نیاز مشتریان در سمت تقاضا را داشته باشند.
نمیتوان بدون حضور ژنرالها در میدان رقابت جهانی به پیروزی در برابر ارتش قدرتمند رقبا امیدوار بود. استراتژی که به «هنر ژنرالها» ترجمه شده است، بیش از هر چیز به وجود «ژنرالها» وابسته است و بدون آن، فاقد هویت، اعتبار و ارزش و اهمیتی است که در محتوای این واژه است.
غفلت تاریخی ما در طول سالهای گذشته، بیاعتنایی به ضرورت وجودی این عناصر اصلی و کلیدی در فضای توسعه صادرات غیر نفتی بوده که به عنوان پیشقراول، پیشاهنگ و پرچمدار تولید داخلی، بتوانند در عرصه بینالمللی نقشآفرینی کرده و ظرفیت تولید ثروت ملی را توسعه ببخشند. غفلتی که نه تنها موجب بروز عفونت فساد در لایههای مختلف اقتصادی شده، کارآیی منابع محدود را به حداقل رسانده، موجب شلختگی در برنامههای توسعه شده و امکان وحدت فرماندهی در قالب پیکرهای واحد از نظام اقتصادی را ناممکن ساخته، بلکه حتی گاه تلاشهای دولت در تسهیل فضای تجارت بینالمللی را نیز به هدر داده و با رقابت منفی و ناسالم در درون خود، موجب فرصتسوزی در بازارهای خارجی شده است.
در چنین شرایطی که «دست پنهان آدام اسمیت» به هیچ بازو و پیکره زنده واحدی وصل نیست، مستعدترین بازارها و بالقوهترین فرصتها نیز دوام چندانی برای ما نخواهند داشت و بقایشان در زیر قواعد و قوانین ضددامپینگ و ضدقیمتشکنی کشورهای هدف نسبت به عملکرد بنگاههای داخلی ما به خطر خواهد افتاد؛ نظیر سرنوشت صادرات سیمان به عراق که بزرگترین فرصت تجاری برای این صنعت به شمار میرود و در عین حال به بزرگترین تهدید برای بقای این بازار تبدیل شده است؛ رخدادی که میتوان نمونه آن را در صنایع دیگر از لبنیات گرفته تا آبزیان، از چرم و سالامبور گرفته تا کاشی و سرامیک و از سیم و کابل گرفته تا صنایع غذایی نیز دید.
و اینهمه از آن روست که ما تجارت را یک حرفه تخصصی تلقی نمیکنیم که باید به اهلش واگذار شود و هر کس به هر شیوه و فقط با در اختیار داشتن یک کارت بازرگانی (که تحصیل آن نیز دشوار نیست! ) به عنوان تاجر شناخته شده و صادرات محصولاتش چه بیکیفیت و چه باکیفیت، چه گران و چه ارزان، چه هدفمند و چه بیهدف مجاز شمرده میشود و آنچه البته در کانون توجه و اهمیت نیست، نقش و ارزش «برند ایران» است که به آسانی زیر پای دلالان و سوداگران سودجو و پارتیزانهای تجاری قربانی میشود.
منبع: روزنامه گسترش صمت
نظر شما